ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
آذر

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را                                       که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا                                   تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل                                 که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر                             به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست                             سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی                                   به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب                            که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ                               سرود زهره به رقص آورد مسیحا را


1395/09/30


۲۹
آذر

من یک معذرت خواهی به تو بدهکارم!
برای تمام نداشته ها و نا بلدی هایم...
راستش باید من را ببخشی که بلد نیستم مثل معشوقه های امروزی باشم...
من را ببخش اگر آدرس باشگاه های تناسب اندام را بلد نیستم

من را ببخش اگر که مارک های معروف را نمیشناسم یا بلد نیستم فلان کراوات با آن کت و شلوار تناسب دارد.

ببخش اگر که اهل شکلاتهای خارجی نیستم یا برای صبحانه ها نوتلا نمی خورم...
ببخش اگر که خواننده های خارجی را نمیشناسم یا بلد نیستم با آهنگ خاصی تانگو برقصم!
من را ببخش!

 ودر اخرم باید بگی نمی بخشی به جهنم :)))

۲۹
آذر

نهایتا روزی از این همه دم دست بودن حالتان بد میشود
از اینکه انتظار بکشید پیام تیک دوم بخورد
از عکس پروفایل چک کردن و قربان صدقه رفتن های یواشکی
از ارسال عکس و نوشتن به یادت بودم...
از is typing و online بودن
از اسکرین شات ها و زیرآب زدن ها
از عوض کردن استاتوس برای بیان حرف دل
از پست کردن احساستان در روز
از last seen recently  ها و  a long time ago ها...
از اموجی ها و شکلک هایی که تمام حستان پشتش پنهان است
نهایتا یک روز از این همه دم دست بودن حالتان بد میشود و
دلتنگ شب بخیر ساعت دو نصفه شب با تلفن دکمه ای و صدای تق تق اش که نکند کسی بشنود ،
دلتنگ حرفای بی لفافه و صریح
دلتنگ خنده های واقعی ،چشمک زدن های واقعی ، بوسه های واقعی خواهید شد ...

#کاف_وفا

۲۹
آذر

می خواهی آدم ها را بشناسی؟
به سمتی که آرزوهایشان در آنجا قرار دارد و چشمهایشان به آن سو نگران است نگاه کن.

به قول مولانا:
هر حیوان که از دور دیدی و ندانستی سگ و گرگ است یا آهو؛
ببین رو به سمت مرغزار و سبزینه است یا لاشه و استخوان!
آدمی را نیز چون نشناسی، ببین به کدام سوی می‌رود...
   مجالس سبعه
 مولانا

۲۹
آذر

ما آن وقت ها دوست داشتن هایمان را پنهان می کردیم.
عشق را که نباید جار زد و هوار کشید.
این اداهای امروزی اسمش یک احساسِ سرِدلی ست.
هر چه زیباتر و پولدارتر و پر زرق و برق تر باشی، بیش تر سرِدلش را می لرزانی و بیش تر دلش می خواهد فریادت کند.
این فقط یک هیجانِ آنی ست.
عشق مال زمان ما بود. کجا جارش می زدی؟ هر چه بیش تر دوستش داشتی، بیش تر خودخوری می کردی.
بخاطرش حبس می شدی، تهدید می شدی.
هزار بار قرار بود سرت را بگذارند لب باغچه و باز یواشکی از شیشه می زدی بیرون.
مزه ای داشت آن زمان عاشق شدن.
تا آخرش هم به پایش می ماندی.
تا یا به کسی دیگر شوهرت دهند و با عذاب وجدان به حجله بروی.
یا زودی برایت زن و زندگی دست و پا کنند تا بتوانی فراموشش کنی.
می مانْد. عشق بود. می مانْد.
نام بچه هایت یا می شد چیزی نزدیک به نام او و یا همانی را انتخاب می کردی که با هم برای فرزند مشترک تان به توافق رسیده بودید.
بعضی ها هم شانس می آوردند و بساط به هم رسیدن شان که فراهم می شد، تازه زمانِ از خودگذشتگی ها می رسید.
مگر دلت می آمد به کسی جز او حتا نگاه کنی.
حالا
هم خودمان را سرکار می گذاریم و هم همان دوستی های صمیمی را.
این که نامش عشق نیست، حتا یک دوست داشتنِ ساده هم اینقدر ادا و اطوار ندارد.
واژه کم آورده ایم.
نامش عشق نیست.
یک احساسِ سرِدلی، با کمی هیجانِ آنی که چاشنی اش شده. همین!
اینقدر سر و صدا ندارد که.
این حال و هوا فقط به یک شوخی می ماند و بس.
و به هر دوره ای از زمان که می رسی،یک طوری سرت را گرم می کند.
شاید هم باید صبر کرد تا چهل یا پنجاه سالگی.
آدمیزاد به آن سن و سال که می رسد باز اینجور حس ها را پنهان می کند.
شاید آن موقع بشود واقعا عاشق شد.
اصلا عشق را باید پنهان کرد.
نباید جارش زد که.
#شیما_سبحانی

۲۹
آذر

توی همه دوستت دارم ها، عاشقتم ها، می میرم برات ها، یک "تا"ی عجیبی وجود دارد که اتفاقا همین "تا" کیفیت رابطه را مشخص می کند و زمانش را. "تا"ی اینکه چقدر باب میلش رفتار کنی، چقدر خواسته هایش را عملی کنی، چقدر آدمی باشی که او فکرش را می کرده و حتی "تا"ی پول و خانه و ماشین و این ها. تقریبا همه آدم ها هم این "تا" را دارند."تا"ی دوست داشتن.

برای بعضی ها این "تا" شبیه "تا"ی پارچه است. نهایتش روی پارچه رابطه خط می اندازد ولی اتو شدنی است. "عاشقتم را" "دوستت دارم" می کند ولی حتی با بوی عطرش قلب تند تند می تپد. برای بعضی دیگر "تا"ی رابطه ، مقواییست. کمر مقوا را می شکند، چروک های ریز رویش می اندازد ولی جداشدنش به این آسانی ها نیست. جدا هم بشود، رگ و ریشه باقی می گذارد. رگ و ریشه ای که درد دارد. اما، امان از "تا"های کاغذی؛ که هم تیز است و هم زود و با صدا برش می خورد. حواست نباشد دستت را هم می برد، دلت که....

ماها باید یاد بگیریم. یاد بگیریم که هر دوستت دارم‌ی "تا" دارد. اینطوری زودتر از همیشه می فهمیم که پارچه، مقوا یا کاغذ رابطه مان کی "تا" می خورد. اینطوری بهتر می فهمیم که توی هر دوستت دارم‌ی یک "میم" منیت‌ مخفی است که اگر پیدا شود؛.... وای اگر پیدا شود....

 
 #مرتضی_برزگر

۲۹
آذر

"دوست داشتن"ها متفاوتند:

●یک:
یه جور "دوست داشتن" هست، خیلی دوس داری بهش بگیا، ولی طرف جوری برخورد میکنه که حرفت میمونه بیخ گلوت... بجاش میگی: "یه لیوان آب لطفا"

●دو:
یه جور "دوست داشتن" هست، بگی یا نگی، نه به حال خودت فرقی داره نه طرف! چون اونقدر تنهایید که فقط همو دارید.

سه●:
یه جور "دوست داشتن" هست، که نیست! یعنی سالهاست منتظری که یکی پیدا شه و لایق این جمله باشه... هنوزم منتظری.

●چهار:
یه جور "دوست داشتن" هست، گفتنی نیست، دست به کار میشی، گُل میخری واسش، باهم میخندید، باهم گریه می کنید. دعوا هم می کنید حتی، جنسش خیلی اصله لامصب. نایابم هست البته.

●پنج:
یه جور "دوست داشتن" هست شبیه مَرَضه، تیک داره، به هرکی میرسی میگی، اونم مریض میکنی مثل خودت. خدا نصیب هیچ گوینده و شنونده ای نکنه این یکی رو.

●شش:
یه جور "دوست داشتن "هست، اونو دیگه مقصر خودتی، اونقد نمیگی نمیگی نمیگی، تا یکی پیداش میشه و میگه. تاکید می کنم مقصر خودتی.

●هفت:
یه جور"دوست داشتن" هست، هی میگی هی پسش میگیری، هی میگی و هی پسش میگیری. نکن خواهر من، نکن برادر من، پسشم گرفتی دیگه باز نگو بِهِش. لوث میشه از دهن میافته ها...

●هشت:
یه جور "دوست داشتن" هست اونقدر آرومه، اونقدر ظریفو لطیفه. تا بهش نگاه میکنی، هر دو، چشماتون شروع میکنه به خندیدن.

●نه:
یه جور "دوست داشتن" هست خیلی شدیده، یهو اعضای بدنت شروع میکنه به تپیدن، میشی عین یه قلب بزرگ، این نوع دوست داشتن فقط یه بار نصیب هر کس ممکنه بشه، دست دست نکنید برا گفتنش.

●ده:
یه "دوست داشتن" هست که از دوره، یعنی از دور دوسش داری، میدونی سهم تو نیست ولی خُب خیلی دوسش داری. بدون هیچ توقع و انتظاری فقط دوسش داری.

●یازده:
یه جور "دوست داشتن" هم هست ...
که فقط مخصوص ما دوتاست. مثل یه راز میمونه. هیچی گُمِش نمیکنه.

| #حمید_جدیدی |

۲۷
آذر

زندگی همهمه مبهمی از خاطره هاست

هرکجا خندیدیم، هرکجا خنداندیم، زندگانی آنجاست…


ولی کلا ما رو اعصابیم :)))))))

۲۷
آذر

و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی



پ.ن 1 : ای کاش قدر لحظه های زندگی کنار عزیزامون،دوستامون رو بدونیم اونجاهایی که کسی نیاز به حمایت ما داره ازشون حمایت کنیم... غرورها کنار بذاریم و کنارشون آرامش پیدا کنیم تا حداقل بعد رفتنمون یه خاطره خوب یه لبخند باقی گذاشته باشیم .


پ.ن 2 : همیشه با خودم تکرار می کنم که باید بیشترین احترام به کسایی بزارم که تو سختیا کنارم بودن بنظرم اصلا این یه جور انجام وظیفه اس در قبال این ادما

۲۵
آذر

هرچه با هم‌تر،
تنهاتر.....