ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۱
خرداد

کاری به کارِ آدم هایی که میانِ کوهی از درد و ناخوشی دارند می خندند ،

نداشته باشید ...

آن هایی که هیچ چیز بر وفقِ مرادشان نیست ، اما هنوز هم خنده بر لب دارند ...

به خدا این مدل بی خیال بودن ، هنر می خواهد ... !

باور کنید ، تظاهر به بی خیالی از خلافِ رود شنا کردن هم سخت تر است ...

هیچ کس نمی داند در دلِ این جور آدم ها چه می گذرد ...

هیچ کس نمی داند شب هایشان با چه زجری صبح می شود..

شاید دارند میانِ خنده هایشان تمام سعی شان را می کنند که فراموش کنند ...

این ها خیلی خسته اند ،،،

خیلی ...

بی انصافی ست که از فرصتِ لبخندهایِ مصنوعی هم محرومشان کنیم ...

...

#نرگس_صرافیان_طوفان



۲۳
خرداد

آسمان چشم او آیینه کیست
آن که چون آیینه با من روبرو بود
درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
آه . . .
گریه مکن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهای ما
با غم هم آشنا کرد
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست
آن که با من روبرو بود
درد ونفرین بر سفر
این گناه از دست او بود
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم
گر تو را صد رنگ و بو بود
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود

سنگ قبر آرزو بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگِ قبر آرزو بود
سنگِ قبر آرزو بود


هوشمند عقیلی

۲۱
خرداد

می ‌بینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته می‌ پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می‌ خواد
اون به من یا من به اون خیره شدم

باورم نمیشه هر چی می بینم
چشامو یه لحظه رو هم میذارم
به خودم میگم که این صورتکه
می‌تونم از صورتم ورش دارم


می‌ کشم دستمو روی صورتم
هر چی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچ کس دیگه

جای پاهای تموم قصه‌ها
رنگ غربت تو تموم لحظه‌ها
مونده روی صورتت تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده به جا

آینه میگه تو همونی که یه روز
می‌ خواستی خورشیدُ با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونه‌ ت شده
داری بی‌ صدا تو قلبت می ‌میری



می ‌شکنم آینه رو تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه می ‌شکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکه‌ش عکس منه

عکسا با دهن‌کجی بهم میگن
چشم امیدُ ببُر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنه‌ گی میدن تمومشون

۰۵
خرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • .