ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
آبان

دوباره صبح شده بود و صدای زنگ ساعت داشت وظیفه ی هر روزش را انجام می داد و من باید از تخت خواب گرم و نرم دل می کندم تا بروم مدرسه که برای خودم کسی شوم!!!!!!
لباس هایم را پوشیدم و خودم را به خیابان رساندم و منتظر ایستادم تا دوستم بیاید...
چند سالی بود که با هم به مدرسه می رفتیم...
خانه شان دو خیابان با ما فاصله داشت
یک زمان را از قبل هماهنگ کرده بودیم برای اینکه سر خیابان همدیگر را ببینیم و با هم به مدرسه برویم...
انگار آن روز به جز ما تمام ابرهای باران زا هم همان جا قرار گذاشته بودند که با هم درد و دل کنند و یک دل سیر ببارند
زیر باران یک چشمم به خیابان بود که چرا او نمی آید و یک چشمم به ساعت که گذر زمان را نشان می داد
ده دقیقه ای گذشته بود و من همچنان منتظر بودم...
انتظار وقتی سخت تر می شود که از آمدنش مطمئن باشی...
زمان می گذشت و باران بند نمی آمد و خبری از او نبود که نبود
نیم ساعتی گذشت و حالا دیگر زنگ مدرسه هم زده شده بود و همه سر کلاس بودند
نا امید راه افتادم به سمت مدرسه
در کلاس را زدم و وارد شدم... معلم گفت ساعت خواب...  چه وقت کلاس آمدن است...  برو بیرون
داشتم از کلاس بیرون می آمدم که دیدم دوستم سر کلاس نشسته و دارد من را نگاه می کند... با ماشین به مدرسه آمده بود و به من خبر نداده بود
از آن روز سال ها گذشت و من یاد گرفتم که انتظار کشیدن هم اندازه دارد...
خیلی نباید منتظر کسی ماند...
انتظار تا وقتی درست است که تو را از زندگی عقب نیاندازد
گاهی انقدر برای کسی انتظار می کشی که یادت می رود او دارد زندگی اش را می کند  و تو چشم به راه کسی هستی که قرار نیست بیاید... 

۳۰
آبان

تلفن همراهت را درنظر بگیر،
حالش که خوب نباشد هنگ میکند..
ابتدا روزی یکبار،سپس روزی دوبار..و تو اهمیت نمیدهی!چون با یکبار ری استارت مجددا شروع به کار میکند.. این اتفاق اگر همینطور ادامه پیدا کند و تو اهمیت ندهی پس از مدتی یک روز هنگ میکند و دیگر با ری استارت که هیچ..با بردن به تعمیرگاه هم
درست نمی شود که نمی شود..
آدمهای خوب همینطورند..
اوایل از نبودنت گله میکنند..
تو اهمیت نمیدهی،
آنها گله میکنند و تو هی غر میزنی که سرم شلوغ است و ال است و بل است..
اما میان تمام مشغله هایت یک روز میرسد که حالشان مانند تلفن همراهت خراب میشود.. تو نمی بینی اما آنها چمدان کوچکشان را برمیدارند
و چندتایی خاطره ی خوب از تو به یادگار برمیدارند تا در خلوتشان برای تو اشک بریزند.. و می روند..
می روند و دیگر بر نمیگردند..
تو باز هم نمیفهمی..رفتنشان را..چون ماندنشان را نفهمیده بودی..
اما روزی میرسد که به شدت دلت از چیزی میگیرد..آنقدر می گیرد که راه نفس کشیدنت را بند میکند..
تو می نشینی و با خود فکر میکنی..
به چیزهایی
که اهمیت نداده بودی..
به گله ها..به بودن ها..
و آن وقت است که دلت بیشتر از ماندن هایشان میگیرد تا رفتنشان..
ماندن هایی ک قدر ندانستی..
آن روز آرزو میکنی که برگردند این آدمهای خوبی ک روزگاری روزهایشان، درکنار تو اما.. بدون تو سپری میشد..
ولی یادت باشد آدمهای خوب وقتی رفتند،دیگر
برنمیگردند...

۳۰
آبان

"دوست دارم" هایی که از دل برمی آیند و بر دل مینشینند...

۳۰
آبان

کسی را از خوب بودن خسته نکنیم
خدا نکند انسانی از خوب بودنش خسته بشود،
 خدا نکند آدمی بشود که مهربانیش هربار نگران و آزرده خاطرش کرده،
 چرا که آن وقت است که می ماند بلاتکلیف،
 نه بد بودن را بلد است و نه توان خوب ماندنش است.
 آن وقت است که میگریزد؟
 هجرت از دنیای آدم ها به خلوتی که درونش پوچ پوچ است،
سکوتی که قالبش تنهایی است که خودخواسته نبوده، که لذت بخش نیست...
آدم ها را از خوب بودنشان خسته نکنیم ...

۲۷
آبان

اینجا اشک توو چشامو به کسی نشون نداادم
اگه بشکنه غرورم خم به ابرووم نمیارم

وقتی نیستی هرچی غصه است تو صداامه
وقتی نیستی هرچی اشکه تو چشاامه
از وقتی رفتی ،دارم هر ثانیه از غصه رفتنت میسووزم
کاشکی بودی و میدیدی که چی آوردی به روزم

حالا عکست، تنها یادگاره از تو
خاطراتت، تنها باقی مونده از تو
وقتی نیستی، یاد تو هر نفس آتیش میرنه به این وجودم
کاش از اول نمیدونستی من عاشق تو بودم

۲۶
آبان

می گویند منبر را از چوب درخت گردو می سازند چون که چوب آن بسیار محکم است و البته سایه و میوه خوبی هم دارد. اما درخت چنار میوه ندارد، سایه آنچنانی هم ندارد و از آن چوبه دار میسازند. استاد شهریار ویژگی این دو درخت را در شعر خود این چنین سروده است:
گفت با طعنه منبری به چنار
سرفرازی چه میکنی؟ بی بار
نه مگر ننگ هر درختی تو؟
کز شما ساختند چوبه دار

پس بر آشفت آن درخت دلیر،
رو به منبر چنین نمود اخطار
گفت گر منبر تو فایده داشت
کـار مردم نمی کشید به دار


۲۴
آبان

تویی راز بودن به این سادگی

۱۹
آبان

خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن

گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن

۱۹
آبان

روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا

سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من


۱۸
آبان

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند

دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد

فال 18 ابان