#16_ابان
پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا
♫♫♫♫♫♫
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی این خونه نمیکرد
بهار کاغذین خونه ی من
تو رو راضی نکرد آخر به موندن
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
♫♫♫♫♫♫
تو اونجا با گلای رنگارنگی
من اینجا پشت دیوارای سنگی
تو با جنگل تو با دریا تو با کوه
من و اندازه ی یک فصل اندوه
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
♫♫♫♫♫♫
پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم
حدیث عشق من و تو
حدیث ابر بهاری
به من چه میرسد ای دوست
از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
متن آهنگ قبیله لیلی از عباس مهرپویا