ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۹
مهر

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فرو ریزد ز گردش های گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی پایان شود بی آب چون هامون
چون این تبدیل ها آمد نه هامون ماند و نهدریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون

۲۹
مهر

فقط یک روز مانده تا بی مهری کچل جان.

اما مهر" را بر سر "آبان" بگذار ،
مهربان" می گردد.

من توراباهمه ی مهر،به آبان دادم.
مهربان باش کچلم که پائیز،بهارت گردد

#16_ابان

۲۸
مهر

علم روانشناسی میگه:
وقتی یک نفر خیلی میخنده حتی برای چیزای احمقانه و پیش پا افتاده
بدانید او از درون “عمیقا” غمگینه
وقتی یه نفر خیلی میخوابه
بدانید “تنهاست”
وقتی کسی کم حرف میزنه (سریع حرفشو میزنه و دوباره سکوت میکنه)
بدانید “رازی” در سینه داره
وقتی کسی نمیتونه گریه کنه
بدانید “ضعیفه ”
وقتی کسی با روال غیرعادی و زیاد غذا میخورد
بدانید “تنش” شدید داره
وقتی کسی برای چیزای کوچک  گریه میکنه
بدانید “معصومه”
اما وقتی کسی به خاطر چیزهای کوچک “عصبانی” میشه
بدانید او درگیر “دوست داشتن” از “ته قلب” است…

۲۸
مهر

ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﭘﺮﺳﯽ
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﺩﺍﺩﻥ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﺧﻤﻬﺎﺕ ﻭ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ
ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ
ﻭ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ، ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ، ﻏﻢ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ،
ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ «ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻦ ﺗﻮ»
«ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﺗﻮ »
« ﮔﯿﺞ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ »
«ﺯﺧﻤﯽ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ »
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﺑﻮﺩ.
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ «ﺿﻌﻒ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻦ » ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺕ ماندند…

۲۸
مهر

لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز


شهریار

۲۳
مهر

پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا

♫♫♫♫♫♫
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی این خونه نمیکرد
بهار کاغذین خونه ی من
تو رو راضی نکرد آخر به موندن
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت

♫♫♫♫♫♫
تو اونجا با گلای رنگارنگی
من اینجا پشت دیوارای سنگی
تو با جنگل تو با دریا تو با کوه
من و اندازه ی یک فصل اندوه
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
♫♫♫♫♫♫
پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت

۰۶
مهر

تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم
حدیث عشق من و تو
حدیث ابر بهاری
به من چه میرسد ای دوست
از این همه غم و زاری

تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه

تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون


متن از عباس مهرپویا