از آن روز ظهر
شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ب.ظ
از آن روز ظهر من همه ی آمدن ها و بودن ها را قرار به رفتن گذاشته ام ..
برای همه بلیط رفتن را رزرو شده میدانم، فقط تاریخشان نا معلوم است ..
برای همین بعد از آن روز ظهر ساکت و ساکن ماندم و به وضوح میدیدم که تقدیر چگونه میرفت تا روزهای خوب آینده را زنده به گور کند ..
و من چنان دنده عوض میکردم و سیگار میکشیدم که آن سرهنگ در کیلومتر بیست جاده ی ناکجاآباد هم میدانست که در مرد پشت فرمان چیزی در حال نابودی است ...
- ۹۷/۰۱/۱۱