ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

سلام خوش آمدید

فقط یک روز مانده تا بی مهری کچل جان.

اما مهر" را بر سر "آبان" بگذار ،
مهربان" می گردد.

من توراباهمه ی مهر،به آبان دادم.
مهربان باش کچلم که پائیز،بهارت گردد

#16_ابان

  • .

علم روانشناسی میگه:
وقتی یک نفر خیلی میخنده حتی برای چیزای احمقانه و پیش پا افتاده
بدانید او از درون “عمیقا” غمگینه
وقتی یه نفر خیلی میخوابه
بدانید “تنهاست”
وقتی کسی کم حرف میزنه (سریع حرفشو میزنه و دوباره سکوت میکنه)
بدانید “رازی” در سینه داره
وقتی کسی نمیتونه گریه کنه
بدانید “ضعیفه ”
وقتی کسی با روال غیرعادی و زیاد غذا میخورد
بدانید “تنش” شدید داره
وقتی کسی برای چیزای کوچک  گریه میکنه
بدانید “معصومه”
اما وقتی کسی به خاطر چیزهای کوچک “عصبانی” میشه
بدانید او درگیر “دوست داشتن” از “ته قلب” است…

  • .

ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﭘﺮﺳﯽ
ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺭﺍﻩ ﺣﻞ ﺩﺍﺩﻥ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﺧﻤﻬﺎﺕ ﻭ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ
ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ
ﻭ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ، ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ، ﻏﻢ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﯽ،
ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ «ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻦ ﺗﻮ»
«ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﺗﻮ »
« ﮔﯿﺞ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ »
«ﺯﺧﻤﯽ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ »
ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﺑﻮﺩ.
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ «ﺿﻌﻒ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻦ » ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺕ ماندند…

  • .

لب همه خامشیم دل همه فریاد هنوز


شهریار

  • .

پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا

♫♫♫♫♫♫
چی میشد اون هوای برفی و سرد
تو رو راهی این خونه نمیکرد
بهار کاغذین خونه ی من
تو رو راضی نکرد آخر به موندن
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت

♫♫♫♫♫♫
تو اونجا با گلای رنگارنگی
من اینجا پشت دیوارای سنگی
تو با جنگل تو با دریا تو با کوه
من و اندازه ی یک فصل اندوه
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت
♫♫♫♫♫♫
پرنده هم قفس هم خونه ی من
زمستون رفت و شد فصل پریدن
همین دیروز تو از این خونه رفتی
ولی از اومدن چیزی نگفتی
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
تو را در هنجره یک دشت آواز
تو را در سر هوای خوب پرواز
من اینجا خسته و غمگین و تنها
نمیدونم که میمونم تا فردا
من عادت می کنم با درد تازه
جدایی شاید از من، من بسازه
دلم تنگ دلم تنگ برایت
نگاهم با نگاهت داشت عادت

  • .

تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم
حدیث عشق من و تو
حدیث ابر بهاری
به من چه میرسد ای دوست
از این همه غم و زاری

تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه

تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون


متن از عباس مهرپویا

  • .

دلم از خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریادرسی نیست
شدم اون هرزه گیاهی که گلاش
پرپر دستای خار و خسی نیست
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریادرسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست

                                                                                                                                                                     فریدون فروغی - فرهاد شیبانی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۳
  • .

نه کسی
منتظر است،
نه کسی چشم به راه…
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه!
بین عاشق شدن و مرگ
مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه..!


                                                                                                                                                                           فریدون_مشیری

  • ۰ نظر
  • ۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۸
  • .

در جوخه های اعدام
پس از شنیدن فرمان "آتش"
سربازی زودتر از همه شلیک میکند
سربازی دیرتر
و دیگر سربازها، درمیان این دو ..
قسم به مکث ..
به اختلاف زمانی میان دو شلیک
ما همه سربازیم
آن که زودتر ماشه میچکاند
جلاد
آن که دیرتر شلیک میکند
عاشق
و مابقی مأموریم
گاهی اما یکی
اسلحه اش را
به سمت دهانی نشانه می رود
که فرمان آتش داده است
اوست که تنهاست ...

حسن آذری

  • ۰ نظر
  • ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۴
  • .

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید

وقتی ابدچشم تورا پیش از ازل می آفرید



وقتی زمین ناز تورا در آسمان‌ها می کشید

وقتی عطش طعم تورابااشک‌هایم می چشید



من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی



یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود

آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود



وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد



من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی‌دانم ازین دیوانگی و عاقلی

  • ۰ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۰
  • .
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه