ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی

متن های مورد علاقه ام میزارم اینجا همین :)

سلام خوش آمدید

۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است


بعضی از کلافگی ها سمجند و موذی.  

کاری شان هم نمی شود کرد. 

نه می شود با آن ها کنار آمد و نه دورشان انداخت. 

اغلب هم نزدیک به نیمه شب سر و کله شان پیدا می شود. 

کاملا بی دعوت و اتفاقی.

دلیل شان هم معمولا یک چیز است :

یا دلت برای کسی تنگ شده، 

و یا کسی را که دوستش داری حالش خوش نیست.

یکی می کوبد به مغزت که هی فلانی نخواب،

کسی را که دوستش داری، حالش بد است.


شیما سبحانی

  • .

این یک دو دَم،

که مهلت دیدار ممکن است

دریاب کار ما،

که نه پیداست کار عمر...


👤حافظ

  • .



قلبم افتاده آن طرف دیوار

دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند.

نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت، نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد.

 کاش دیوارها پنجره داشت و می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد.

البته می شود از دیوارها فاصله گرفت واصلا فراموش کرد و قاطی زندگی شد.

 یا اینکه می شود تیشه ای برداشت و کند و کند ....

 شاید دریچه ای ،شاید شکافی ،شاید روزنی،سر سوزن برای رد شدن نور، برای عبور عطر و نسیم، برای… بگذریم.

گاهی ساعتها پشت این دیوار می نشینم و گوشم را می چسبانم به آن تا

 اگر همه چیز ساکت باشد صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم .

 اما هیچ وقت همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند…

دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار.

 مثل بچه بازیگوشی که توپش را از سر شیطنت به خانه همسایه می اندازد، به امید آنکه در آن خانه باز شود. گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار .  آن طرف، حیاط خانه خداست...

و آن وقت هی در می زنم، در می زنم ، در می زنم ، و می گویم:" دلم افتاده توی حیاط شما، می شود دلم را پس بدهید؟"

کسی جوابم را نمی دهد، کسی در را برایم باز نمی کند. اما همیشه ، دستی ، دلم را می اندازد این طرف دیوار. همین.

 ومن این بازی را دوست دارم . همین که دلم پرت می شود این طرف دیوار ، همین که…

من این بازی را ادامه می دهم و آنقدر دلم را پرت می کنم، آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند. تا دیگر دلم را پس ندهند. تا آن در را باز کنند و بگویند: "بیا خودت دلت را بردار و برو."

آن وقت من می روم و دیگر برنمی گردم. من این بازی را ادامه می دهم…  


عرفان نظر آهاری

  • .

خوو بالاخره تموم شد بریم خونه اینقدر لباس عروس و سفره عقد دیدم که خودم هواى عروسى کردم 😂😂 


  • .

یعنى بگن برو قله قاف وسایل بخر ادم راحتر میره ولى نره بازار تهران 

پ . ن : دو روزه علافیم برا یه سفره عقد

  • .
خیلی شماره تو گوشیم داشتم دلم نمی اومد پاک کنم نگه داشته بودم
کادو گوشی دادن بهم خواستم با ایتونز انتقال زدم همه رو پاک کردم همه مخاطبا به فنا رفتن

پ . ن : به یه فرمت بندیم که از زندگی طرف بری بیرون
  • .
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه