دلم از راه پره دلم
از خونه پره
دلم از مردم شهر دلم از هر کسی
که جات و می دونه پره
- ۱ نظر
- ۰۳ دی ۹۵ ، ۱۸:۳۰
دلم از راه پره دلم
از خونه پره
دلم از مردم شهر دلم از هر کسی
که جات و می دونه پره
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود
ای زخمِ دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود
موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
در ابتدای سفر گفت: بی سبب نگرانی
به بوسه گفتمش: اما تو نیز، چون دگرانی
هزار صبح توانستی و نخواستی اما
رسیدنیست شبی که بخواهی و نتوانی...
ادم برفی جان بگذارهمین اولین روز زمستان چیزی بگویم بهت دلگرم نشو...
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی بازار کسی